قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. ... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است. ۱
کتاب «فتح خون» روایت محرّم است به قلم سید شهیدان اهل قلم، آقا سید مرتضی آوینی. سال 1373 در حالی به این کتاب رسیدم که در سال 1372 منتشر شده بود. تورقی که کردم، بسیار افسوس خوردم که چرا آن را یک سال دیرتر از زمان انتشارش یافته ام. باری 15 سال گذشته است و هنوز این کتاب برایم شیرین است، به شیرینی شهد شهادت! آن را ورق می زنم، می خوانم و اشک می ریزم. ورق می زنم، می خوانم و در دریای معرفت شنا می کنم.
آوینی در این کتاب یک عارف است که سخنوری را به کمال می داند. او به ظواهر حوادث بسنده نمی کند، بلکه به باطن ماجراها راه می یابد و هر سخن و حرکتی را که در باب محرم روایت شده است، به تأویل می رود. آوینی در فصل فصل این کتاب، با اسم رمز «راوی» ماجراهای کتاب (وقایع محرم 61 هجری) را رمز گشایی می کند و همین برجستگی، راز شکوه این کتاب و دلیل منحصر به فرد بودن آن است.
شهید آوینی در این کتاب «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» را به زیبایی تفسیر کرده است. او کربلا را فرامکانی و عاشورا را فرازمانی می داند و معتقد است که هر انسانی کربلایی دارد و عاشورایی. از دیدگاه شهید آوینی، حادثه عاشورا یک حقیقت کلی است که می تواند برای هر انسان و در هر زمان تکرار شود.
«فتح خون» شهید آوینی در ده فصل روایت میشود: «آغاز هجرت عظیم، کوفه، مناظره عقل و عشق، قافله عشق در سفر تاریخ، کربلا، ناشئة اللیل، فصل تمییز خبیث از طیّب (اتمام حجت)، غربال دهر، سیاره رنج و تماشاگه راز.» فصل دهم (تماشاگه راز) وقایع ظهر عاشورا را روایت می کند، اما پس از شهادت سردار عشق، امیر عباس بن علی(س) ادامه نمی یابد و تو گویی راوی فتح، این کتاب را با خون خویش به پایان رسانیده است.
دستان عباس بن علی قطع شده بود که آن ملعون توانست گرز بر سر او بکوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران ، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا کامل نشود، در نخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است. چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنکه خطایی باشد و او نبیند... نه ! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب ، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟ ۲
پی نوشت: خوب است که این کتاب را داشته باشید و در این ایام به مرور مطالعه کنید. اما در اینترنت هم می توانید به آن برسید. [لینک]
پاورقی: ۱- شهید آوینی / فتح خون / آغاز فصل 4 . ۲- شهید آوینی / فتح خون / پایان کتاب.
حتما زیاد پیش آمده که در خیابان مشابه این تصویر را دیده باشید که به عنوان پرچم مقدّس جمهوری اسلامی ایران نصب شده باشد. بنده نمیدانم این بدعت از کجا و توسط چه کسی پایه گذاری شد؟ و نمیدانم هدف اصلی مبدع این طرح چه بوده است؟ اما هر چه هست، این پرچم فقط شبیه پرچم کشورمان است و نمیتوانیم آن را پرچم مقدّس جمهوری اسلامی بدانیم. اگر چه رنگها و نمادهای اصلی را با خود دارد، اما تغییر شکل یافته و کوچک شده است و از همین رو با پرچم کشورمان تفاوتهای فاحش دارد. شاید طراح آن به ترتیب قرار گرفتنش روی میله پرچم توجه داشته است، اما در هر حال پرچم پرچم است و کسی حق ندارد نگاه شخصی و سلیقهای به آن داشته باشد.
مصیبت آن زمان بیشتر جلوه میکند که نهادها، ادارات و مراکزی که به ضرورت تشکیلاتی ملزم به استفاده از پرچم هستند، به جای پرچم مقدّس جمهوری اسلامی ایران، از همین پرچمهای مشابه و تغییر شکل یافته استفاده میکنند. شخصاً امیدوارم که مدیران و مسئولین ذیربط به این مهم عنایت کامل داشته باشند.
اشاره: همان گونه که در تصویر مشاهده میکنید و در ایام انتخابات هم زیاد دیدید، مدعیان اصلاحات دروغ را ممنوع نمیدانستند، بلکه «دروغ ممنوع» را ممنوع اعلام کردند، یعنی دروغ را آزاد اعلام کردند. جالب اینکه رئیس جمهور قانونی و منتخب مردم و مورد تأیید رهبر معظم انقلاب را به دروغگویی متهم کردند و از همان ابتدا دروغ و تهمت و توهین و بیادبی و خشونت را، رویکرد اصلی خویش قرار دادند.
میرحسین موسوی با چند دروغ بزرگ پا به عرصهی رقابتهای انتخاباتی گذاشت. نخست اینکه خود را معتقد به ولایت فقیه و پیرو رهبر معظم انقلاب معرفی کرد. دیگر اینکه مشی خود را قانون گرایی با محوریت قانون اساسی اعلام کرد و مهمتر از همه اینکه مدعی شد پیرو حضرت امام خمینی (ره) می باشد. این دروغها باعث شد بخشی از امت شهید پرور – که ساده دل تر بودند - به سمت میرحسین تمایل پیدا کنند. همان موقع با اینکه این جانب میدانستم میرحسین در چه حال و هوایی سیر میکند، اما عرض کردم میرحسین خطری برای نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست و دلایل خود را نیز اعلام کردم [لینک]. جدی شدن رقابت باعث بروز چهره واقعی میرحسین شد. آنجا که غرور و نخوت خود را ، تمام قد در معرض نمایش قرار داد؛ آنجا که بارها و بارها به رئیس جمهور منخب مردم تهمت دروغ زد، او را مسخره کرد و از بدیهیترین اصول شناخته شده اخلاق و ادب دوری جست و آنجا که با نفاق شیطانی، سعی در انحراف افکار عمومی و گل آلود کردن جریان شفاف خدمت رسانی شد.
از آنجا که دروغ دیرنمیپاید، هر چه از بمب خبری ورود میرحسین به عرصه انتخابات دهم گذشت، هواداران اندکش، کمتر شدند، چرا که اصولاً اغلب ایشان طرفدار میرحسین نبودند، بلکه ارادتمندان امام خمینی(ره) و دل بسته اسلام ناب محمدی(ص) و نظام مقدّس جمهوری اسلامی بودند و فریب ظاهر دروغین میرحسین را خورده بودند. بخشی از مردم غیور و انقلابی که دور میرحسن جمع شده بودند، بلافاصله سؤالهایی پرسیدند که هیچ گاه پاسخ داده نشد.
مردم از میرحسین میپرسیدند: از کدام امام سخن میگویی؟ اگر منظورت امام خمینی(ره) است، که امام همواره تعریف دشمن را نشانه انحراف می دانستند [لینک]، پس چرا امریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی برای تو (میرحسین) هورا میکشند. چرا منافقین از تو طرفداری میکنند؟ چرا به نظام تهمت میزنی؟ چرا برای ادعای تقلبت حتی یک دلیل نداری؟ تو که دم از قانون میزدی، پس چرا پس از انتخابات و پس از سخنان رهبر انقلاب و اعلام نظر شورای نگهبان، مردم را به خیابان کشاندی تا آن جرائم اتفاق افتاد؟ وقتی آن جرائم اتفاق افتاد، چرا با بیگانگان و دشمنان همنوا و همداستان شدی؟ چرا رسانههای امریکای جهان خوار و انگلیس کثیف از تو حمایت کردند؟ تو که خود را بسیجی میدانستی، چرا طرف دارانت با اشاره تو، به بسیج و بسیجی حمله ور شدند؟ چرا مردم عادی را کتک زدند و کشتند و اموالشان را به آتش کشیدند؟ مردم سؤال میکنند که آیا این بود صداقت و اخلاق و خط امامی که از آن دم میزدی؟ این گونه بود که همان اندک طرفدارن هم از اطراف میرحسین پرکشیدند و آنچه باقی ماند، عوامل گروهکها و معدود کسانی (چند هزار نفر در کل ایران) که اساساً با نظام و اسلام سر مخالفت دارند، که باید گفت این تعداد اندک و این معاندین با نظام و اسلام مبارک میرحسین!
بار دیگر به تابلو مدعیان اصلاحات نگاه کنید! روی «دروغ ممنوع» خط قرمز کشیدهاند نه روی «دروغ»! یعنی دروغ را ممنوع ندانستهاند، بلکه «دروغ ممنوع» را ممنوع اعلام کردهاند، یعنی دروغ را آزاد میدانند. این گونه است که با دروغ به میدان آمدند، با دروغ ادامه دادند و همچنان دروغ میگویند. دیدیم که دروغ دیرنمیپاید و یادمان نمیرود که دروغگو دشمن خداست.